پنچ شنبه رفتم سر رسید امسالم رو برداشتم و چند صفحه از خاطراتمو پاک کردم...
خیلی دیگه از خاطراتم از سر رسید امسال و همینطور سال قبل باید پاک بشه!
حسِ خوبی نداشتم... میخواستم تا همیشه توی اون دفتر باقی بمونه ولی...
ترجیح دادم خیلی چیزارو برای همیشه و تا ابد توی دلم نگه دارم...
توی صفحه اولشم نوشتم:
"خیلی چیزا توی این دفتر بود... اما پاک شدن!
شاید اینطوری بهتر باشه که یه چیزایی برای همیشه بین منو خدا
باقی بمونه... حتی بعد از مرگم...
پنچ شنبه 5- دی ماه- 1392 ساعت یکـ و هفت دقیقه بعد از ظهر"
ولی من دلم نمیاد نوشته های قبل رو پاک کنم. اگر بخوام پاک کنم نباید از اول بنویسم
آخه اون موقع که داشتم مینوشتم که قرار نبود پاک بشن
شاید اینطوری بهتر باشه ...
من چند بار تلاش کردم که همچین چیزی داشته باشم ولی نشد ... حس و حال نوشتنشون رو نداشتم
من حسش رو داشتم... ولی یه سری حرفا رو باید تو دلت نگهداری
آره موافقم . منم خیلی از حرفام فقط توی دلمن و هیچ وقت هم نمی تونن بیرون بیان
ولی من دوست داشتم بعد از من خونده بشه....
بهترین کار رو کردی عزیزم
هر وقت هر چیزه بد و زشتی واست اتفاق میوفته رو روی کاغذ بنویس
بعد از مدتی بندازشون بیرون
سبک می شی
واسه من جواب داده
آخه اصلا دوست نداشتم بندازم دور....
بذار به حساب تجربه جدیدی که کسب کردی
پشیمون می شی هان!
یعنی چی
راستی خوش به حالتون
شماها زیر بارون نم ورمی دارین
ما اینجا از خشکی هوا و زمین می نویسیم
با این حال کویر رو عشقه
خیلی زلاله
ولی من اصلا از بارون خوشم نمیاد!!
خیس میشم