194

پنج شنبه دم غروب پسر عموم آتیش روشن کرد
بعد سیب زمینی انداختیم توش! بعععد اونا هی زغالو باد میزدن
دیدم همه باد زدن گفتم بذاری منم باد بزنم!
خم شدم شروع کردم.... بعده یه دقیقه یهوووو کمرم گرفت
ینی انگار یه چیزی از تو کمرم زد بیرون... انقد درد داشت که نمیتونستم بشینم...
هنوزم درد میکنه، دانشگاه نرفتم :(
خودمو داغون کردم بخاطر یه سیب زمینی کال! اونم آخرش از دست افتاد!
هم کال بودنش تقصیر دختر عموم بود هم افتادنش :/

193

نمیدونم این چه مرضیه که من دارم!
همه غذاهایی که برای خودم درست میکنم اندازه دو نفره
بعد مجبورم همه شو تنهایی بخورم چون هیشکی نمیخوره :(
چند روز پیش مامانم بهم گفت غذا درست کردن مثه آدم نیست!
دلم برای اون بدبخت میسوزه که باید غذاهای تورو بخوره، منم گفتم
وقتی غذا درست کردم مثه آدم نیست میخوای ازدواجم مثه آدم باشه؟
حتما با یکی ازدواج میکنم که همه ذاهارو بخوره :/

192

نمیدونم بگم یا بیخیالش بشم!
فقط تا همین حد میگم که یه استاد باهام لج کرد دو تا درسو داد 10 یکیم 9!
سره چیم لج کرد نمیدوم! این یکی استادمم بهش زنگ زد حتی کاری کرد
الان اینم با اون لج کرده که چرا حرفشو زمین انداخته!
آدمم انقد کینه شتری!
فردا نامزدیه دختر عمه کوچیکه س! هنوز همه تو شوکیم!
هیشکی باورش نمیشد دختر ناز نازی زودتر از همه شوهر کنه
ایشالا خوشبت بشه
(به قول آن دوست هندی: الان فردا نیست، الان امروزه ینی پنج شنبه)