دیشب یه خوابی دیدم... یه پسره بود منو خیلی دوست داشت! بعد حالا کی بود؟؟ پسر خالم!!! اما فقط یه تیکه ش
شبیه اون بود! ولی خب داداشش که اون یکی پسر خالم بود!! حالا این مهم نیست اون قسمتش مهمه که یه خونه
بسیـآر شیک تو خوابم بود که انگار خونه پدری همین پسره بود!
ولی اونا خالم اینا نبودن! بازم مهم نیستااا... مهمش اینه که خونهه خیلی به دلم نشست از دیشب تا الان تو فکرشم
طرح کلیشو رو وایت برد کشیدم، بعد رو کاغذ اجرا میکنم کامل که شد عکسشو میذارم... میگم خونهه شیک بود یه
چیزی میشنوید هااا.... درش نیم دایره بود... وااای خدا... دره نمی دایره ی خیلی بلندِ سفید....
یه سر به اینجا بزنید، ینی زیباتر از اینا جایی پیدا میشه؟؟
"به نظر من از همه قشنگتر Baby safari هست"
آخر سر من از دست این عقده ای های شوهر ندیده سکته میکنم میمیرم...
آخه بگو طرف رئیس بانکه... مدیر عامل شرکته... اصلا هیچی نباشه کارمند عالی رتبه هست که این قدر آقام آقام
میکنی؟؟ بابا طرف تا همین دیروز گروهبان بوده تازه بهش یه ارتقاء دادن!
حالم بهم میخوره بخدا... دوست دارم یه بار برگردم بهش بگم آره بابا فهمیدیم تو شوهر کردی دیگه انقد آقام آقام
نکن که بالا میارم روت! یه شوهر کرده انگار چیکار کرده! موندم شوهر نمیکرد چیکار میکرد! بخدا همه اینا کمبوده...
عقده س... هی میخواد بگه من از همه بالاترم شوهرم اِله، شوهرم بِله...
منم که هر بار میزنم تو پوزش حالیش میشه جلوی من یکی نباید کلاس بذاره... صبح تا شب عین جغد تو خونه س
بعد برا من حرف از مد میزنه... تنها راه ارتباطیش صبح زنگ میزنه مادر شوهر بعد خواهر شوهر ها بعد خواهرش که
غیبت اونارو بکنه و اطلاعات بده... بعد این میگه مد! ای خدااااا این حرص نیست؟؟
آخه تویی که سرت تو اجتماع نیست یه کلاس نمیری واسه خاطره سربلندیه خودت چی از مد حالیته؟؟
بهش میگم چرا کلاس نمیری؟؟؟ میگه آخه دارم بچه داری میکنم... شوهر داری میکنم... حالا بچه شو باید ببینیدها
چه بچه داریم میکنه ماشالا... اسمشم گذاشته باهوش!! چون جواب همه رو میده، حالا یکی نیست بهش بگه بیچاره
بچه ت باهوش نیست بی تربیته...
بچش یه کلاس نمیره! میگه بچم آخه اجتماعی هست! آخه اصلا اون بچه رنگ اجتماع رو دیده تا بخواد اجتماعی باشه؟؟
انقد بدم میاد همچین آدمای کوتاه فکرو مغز بسته ای دورو برم باشن... هی هم میاد طرفم!
سره قضیه اون پسره هروز صبح زنگ میزد فضولی میکرد چه خبر! به مامانم گفتم بر میگردم بهش یه چیزی میگم ها
مامانم میگفت چون فکر میکنه تو مثه خواهرشی و به تو نزدیکه اینجوری میکنه! آخه یکی نیست بگه موقع فضولی
خواهرتم بقیه جاها چرا منو مثه خواهرت نمیدونی؟؟ حالا برگشته میگه ازدواج کردی باید با شوهرت سر زده بیای
خونمون شام... گفتم حتـــــما....!!!!!!
دختر عموم میگه به تو حسادت میکنه... دوست نداره شوهره تو بالا تر از شوهر خودش باشه، گفتم مگه شوهرش
چی هست؟؟ شوهر اون اصلا در حد من نیست... به خواهرشم چند وقت پیش گفتم که بره به گوشش برسونه،
هر کسی در حد خودش ازدواج میکنه من رفتم دانشگاه زحمت کشیدم درس خوندم الانم دارم درس میخونم که به
یه جایی برسم شوهرمم باید در حد خودم باشه هم تحصیلاتش هم طرز فکرش...
چند وقت پیشا خونشون کیک درست کردم دمای فرو زیاد گذاشته بود ته کیک سوخت وسطش نپخت، بعد هرکیو دید
گفت نمیدونی چه کیکی بی مزه ای بود که... منم روشو کم کردم گفتم هرکی قلق فرش دسته خودشه، دختر عموم
میگه ببین بخاطر یه کیک چی کرد دیگه اون که شوهر بود!
از زندگی چی فهمیده؟؟ اینکه باید خونه همیشه مرتب باشه سرامیک تی بکشه!! به این میگه سلیقه به این میگه
خانوم خونه! کلفتی تو خونه شوهر بهش مزه میده! بعد به من میگه تو سلیقه نداری آیدا (زن داداشش) سلیقه نداره
مثه تو هست خونش ریخت و پاشه، عقلش همینقد قد میده دیگه اینو نمیفهمه همون آیدا پرستاره میره سره کار...
به مامانش یه بار گفتم بخدا آیدا خیلی ساده س که به اینا چیزی نمیگه من جای اون بودم همچین براشون کلاس
میذاشتم که خودشون دمشونو قیچی کنن...
من به هرچی حسادت کنم به ازدواج و شوهر مردم و زندگی دیگران هیچ وقت حسادت نکردم چون تنها
چیزی که برام ارزش نداره و هیچ وقتم بهش فکر نکردم همین ازدواج و زندگی زناشوییِ...
"خدایا صبر ایوب لطفا"
بعضی موقع ها دوست دارم ازدواج کنم... یکی بشم... خیالم راحت باشه که یه مرد کنارم هست تا همیشه...
بعضی موقع هام از مردا متنفر میشم... میگم همشون جووونورن! بدم میاد از ازدواج، ترجیح میدم تنها باشمو
تنها زندگی کنم تا اینکه اسیر یه مرد بشم...
نمیدونم... ولی حس دومم بیشتره... علاقه ای به ازدواج و بودن با یه مرد ندارم! دیشب دختر عمومم میگفت
که حس منو داره! منم گفتم واسه اینه که ما دوقولوایم این حس مشترکه! نمیدونم آینده قراره چی بشه،
ولی من هرگز بخاطر یه مرد دست از رویاهام نمیکشم! شاید برای خیلی ها عجیب باشه ولی من رویاهامو به
بودن با یه مرد ترجیح میدم!
شاید از نظر خیلی ها رویاهای من توقع زیاد باشه، ولی منم برای خودم برای آینده م تصمیم هایی دارم که باید
بهشون برسم، نمیخوام یکی مانع اینا بشه، خیلی ها همه چیز زندگی یه دختر رو توی ازواج میبینن ولی من
نمیبینم! من میگم اهداف خیلی بزرگتری هست که میشه تنهایی بهش برسی، گور بابای حرف مردم! مردم جز
حرف زدن چی بلدن بگن؟؟؟ نهایت حرفشون اینه که دختره رو ببین شوهر نکرده ترشیده! بذار بگن، بذار اونقدر بگن
تا تخلیه روحی روانی بشن! با حرف اونا چی از من کم میشه؟؟ اتفاقا به من زیادم میشه، حداقلش اینه که میفهمم
هرکسی ارزش اینو نداره باهاش حرف بزنم یا رابطه خوبی باهاش داشته باشم، میفهمم تو زندگی شوهر مهمتر از
هر چیزیه براشون! حالا مهم نیست که این شوهر چیکارستو چقدر درس خونده فقط براشون این مهمه که شوهره!!
قبلا دنبال عشق بودم! اما واقعیت اینه که عشقی وجود نداره، همه اون مردا قبلا عاشق شدنو شکست خوردن!
همشون بلا استثنا! همینه که فقط بلدن دل بشکنن، تا انتقام عشقشونو بگیرن بگن آره ما هم بلدین دل بشکنیم!
حالا اونی که میخواد ازدواج کنه نه اینکه عاشق شده نه... فقط میخواد تخلیه بشه! همین!
همه پسرا شکست خوردن ولی همشون بلدن نیستن دل بشکنن آره اینو قبول دارم، همونطور که همه دخترا دل
شکستن بلد نیستن!
پسرا دنباله چی هستن؟؟ پول فقط و فقط پول! میگن عاشقتیم دروغ نگفتن هااا ولی سانسور کردن اصلش اینه که
عاشق پولتیم همونطور که بعضی دخترا دنبال پولن!
حالم از کسایی که بجای انسانیت دنبال پولن بهم میخوره، واسه اینکه خودشونم آدم نیستن!
نسبت به ازدواج بدبینم چون زن اسیر میشه! میگن عدالت، ولی کدوم عدالت؟ عدالت اینه که حق طلاق دست
مرد باشه نه هر دو! عدالت اینه که بعد از مرگ زن یک چهارم (شایدم یک دومم، دقیق نمیدونم) مالش به مرد
میرسه ولی بعد از مرگ شوهر اگه اگه بچه داشته باشن یک هشتم مال به زن میرسه!
عدالت ینی این! ینی بسوزو بساز، ینی هر چی شوهرت گفت، ولی وقتی سره تو میرسه باید ساکت بمونی!
عدالت ینی اینکه بهتون میگن همسر هم هستین اما وقتی واقعیتو میبینی زن پایین سره و مرد بالاسر!
عدالت ینی اینکه اگه شوهر بمیره و بچه نداشته باشه زن هم هیچی و هیچ جایی نداشته باشه باید بره گدایی کنه!
عدالتی وجود نداره! مگه قاضی کیه؟؟ قاضیم همون مردی هست که تو خونه حرف حرفه خودشه! حالا شغلش شده این،
اگه قاضی خیلی عادل هست چرا جلوی مردای دو زنه رو نمیگیره؟؟ چرا قرآنو نصفه نصفه میخونه؟؟
آره خدا گفت برید زن بگیرید اما عدالت رو رعایت کنید که هرگز نمیتونید! چرا هرگز نمیتونیدشو نمیبینن؟؟
چرا وقتی یه مرد زن دوم میگره زن اول نمیتونه طلاق بگیره؟؟ قاضی میپرسه خرجتو میده پیشت میاد؟؟
این میشه عدالت! ولی اینو نمیفهمه اگه بین این دوتا خراب بشه این نیاز هست که مرد رو دوباره طرف زن میکشونه
ولی اگه زن دوم باشه چی؟؟ مرد بازم میره طرف زن اول؟؟ نه میره پیش دومی و راحت!!
اینا واسه اینه که قاضی هم مرده! تو جامعه ما تها لطفی که به زنا کردن اینه که گواهی بگیرن و برن سره کار اونم
حقوقشون کمتر از مرده! این ینی برابری زن و مردی که خدا تو قرآنش گفته!!
کلا عدالت اینجا ینی این: مهرتو ببخش طلاقت میدم!
یا اگه خیلی میخوای رو سنگینی خودت بمونی بگی مهرم حلال جوونم آزاد!
میگن امریکایی ها دوبار عاشق میشن ولی عشق اولشونو بیشتر دوست دارن!
بعد اورپایی ها هم دوبار عاشق میشن ولی عشق دومشونو بیشتر دوست دارن!
بعد ایرانی ها 43 بار عاشق میشن، دو بار ازدواج میکنن ولی مامانشونو از همه
بیشتر دوست دارن!
"مهران مدیری، شوخی کردم...!"
خیلی عصبیم! بی دلیل... خیلی فشار روحی روم هست
شاید بخاطر اینکه فردا سالگرد مامان بزرگمه.......
دوست دارم یه گوشه بشینم فقط گریه کنم تا یکم سبک بشم....
همش بغض دارم.......
"کوله باره غربتــ لایق شونه ت نیست، نرو از آغوشم هیچ کجا خونه ت نیستــ"
هنوزم عاشقتم مامانم......