I want, I canܓܨ
I want, I canܓܨ

I want, I canܓܨ

16

یـنی من عاشق این لباس عروس هستم...

"خداییش زیـبا نیست؟"

15

امروز یکی از دوستای استخریم خلاصه ای از کتاب سینوهه رو برام تعریف کرد

ینی به قدری همین خلاصه ش زیبا بود که میخوام برم کتابشو بخرم و به قدری

زیبا بود که توصیه میکنم شما هم حتما بخریدش....


14

امروز دوره سوم شنا رو ثبت نام کردم! باشد که تا قبل عید 4 تا دوره تموم بشه و بعدش برم

برای نجات غریق!

با بالا رفتن دوره هزینه هم بالاتر میره! مثلا این دوره 140 تومن! (البته برای من که استخر ماله

سازمان بابا اینا هست، برای بقیه 180 تومن)

میخواستم برم کلاس ویترای و قالی بافی... بخاطر همین نشد!


"نمیدونم قیافه من چجوری هست که همه میگن از مدرسه اومدی؟؟"


13

بعضی هام هستن که خود بزرگ بینی مضمن + خود درگیری مضمن رو با هم دارن!

والا :|


12

"آدم بیشعور تو دنیا زیاده!"


11

خب اینجا دوباره آسمون داره گریه میکنه! ما هم همچنان خونه نشین هستیم!

یه مسقطی جنوبی درست کردم خیلی عالی بود توصیه میکنم حتما درست کنید

اینم لینکش:

"مسقطی جنوبی"

10

"اینجا بارون بند اومده، امروز هوا خیلی خوب بود سرد و آفتابی

اگه رو زمین یکم برف بود محشر میشد"


9

خب امروز هم رفتم توی رشته "مددکاری اجتماعی - خانواده" ثبت نام کردم!

خیلی دوست داشتم روانشناسی بخونم... ولی رشت نداشت... 

بخاطر همین این رشته رو زدم که مرتبط باشه بتونم ارشد روانشناسی بخونم


"اینجا هم که بارونه، اونم از نوع شدید

8

پنچ شنبه رفتم سر رسید امسالم رو برداشتم و چند صفحه از خاطراتمو پاک کردم...

خیلی دیگه از خاطراتم از سر رسید امسال و همینطور سال قبل باید پاک بشه!

حسِ خوبی نداشتم... میخواستم تا همیشه توی اون دفتر باقی بمونه ولی...

ترجیح دادم خیلی چیزارو برای همیشه و تا ابد توی دلم نگه دارم...

توی صفحه اولشم نوشتم:


"خیلی چیزا توی این دفتر بود... اما پاک شدن!

شاید اینطوری بهتر باشه که یه چیزایی برای همیشه بین منو خدا

باقی بمونه... حتی بعد از مرگم...

پنچ شنبه 5- دی ماه- 1392 ساعت یکـ و هفت دقیقه بعد از ظهر"


7

مورد داشتیم که عاقد سر عقد گفته:
"ﺩﻭﺷﻴﺰﻩ ﻣﻜﺮﻣﻪ ﭘﺎﻛﺪﺍﻣﻦ... ﺩوستای عروس از خنده زمینو گاز میگرفتن!!"