I want, I canܓܨ
I want, I canܓܨ

I want, I canܓܨ

87

ایـن لوسیِ و عشـق من

"دوست نداشتم دیشب تموم بشه..."


86

دوست دارم گریه کنم... ینی گریه کردم...

چرا همه تنهام گذاشتن... مگه من چیکارشون کردم؟

چرا اون دوستی که میگفت وای فاطمه دوستت دارم تو خیلی دوست داشتنی هستی!!!  هیچ وقت ارتباطمو باهات

قطع نمیکنم الان هیچ سراغی ازم نمیگیره...

چرا اون دوستی که تمام روزای دبیرستان زنگای تفریح با هم بودیم، اون از یه کلاس دیگه میومد جلو در کلاسمون

منتظر من میوند دیگه سراغی از من نمیگیره... ینی من اینقدر بدم؟ چرا همه از من فاصله میگیرن.... منی که با هر

کسی دوست نمیشم اگه هم بشم آدمی نیستم که اونقدر بهش بچسبم که کلافه ش کنم... چرا خدا...

چرا وقتی بابام رئیس اون هیات ورزشی رو میشناسه برام کاری نمیکنه؟ ینی اونهمه تلاش من براش بی اهمیت بود؟

خیلی دلم پُره... 3 جلسه س استخر نرفتم، حوصله هیچیو ندارم هیچ کس برام کاری نمیکنه در عوض منه خر هر کاری

از دستم بر بیاد برای دیگران میکنم تا لااقل یه خاطره خوش از خودم براشون بذارم...

امروزم رفتم واسه تدریس کوئیلینگ و ماکت سازی ثبت نام کردم، امیدوارم جور بشه... دانشگاه آزادم داره ثبت نام میکنه

دختر عموی عزیزم!!! بهش گفتم بیا بریم گفت کار دارم نیومد! بعد که رسید خونه گفت میخواستم ببینم اگه بیرونی باهات

بیام آخه مهدی گفت برو رشته هاشو ببین!! آره دیگه سره ما میرسه همه کار دارن!! کرایه ها میره بالا (در صورتی که

گفتم کرایه تو من میدم)، هوا خیلی گرم میشه، راه خیلی دور میشه!!

حالا اگه من احمق بودم بخاطره اینکه مثلا دلش نشکنه!! باهاش میرفتم...


85

من به آمار زمین مشکوکم، اگر این سطح پُر از آدم هاست

پس چرا اینهمه دلها تنهاست!

بیخودی میگویند هیچکس تنها نیست، چه کسی تنها نیست

همه از هم دورند...

همه در جمع ولی تنهایند، من که در تردیدم تو چطور؟

"سهراب"

 

84

اصـــــــلا حس خندیدن ندارم... میترسم... خیـــــــلی میترسم

دلم یه دنیـــــــا نگرانه.... نگران اینه که دوباره یه اتفاق مثه 5 بهمن 89 بیوفته...

نگرانم پدربزرگمو از دست بدم.... بغض دارم.... نمیخوام این اتفاق بیوفته...

دلــــم طاقت نداره خدا....


83

22 مرداد روز جهانی چپ دستا بر خوردم مبارک باشه!


82

"آخه من چقد خرم!!"

81

:)

80

چه ویرانگر ولی شیرینی ای عشق...

"معین"


79

6 سال پیش که دبیرستان بودم خواب دیدم یکی اومده خواستگاریم که اسمش مهران هست و خالم اینارو فرستاده!

قیافه شم دیدم!! خلاصه ازون سال گذشت و گذشت و گذشت.... و همچنان داره میگذره!!

"عاقا من دلم میخواد عاشقم بشم... معین میخونه دلم میخواد به یاد یکی باشم!!

اینارو هم من درست کردم! پاکت پول هست! اولی از چپ واسه عروسی دوستم درست کردم که بعد نرفتم!"

78

از بد قولی خیلی بدم میاد! خیلی زیاد

اینکه دختر عموم میگه آره پس فردا میام بعد بدون هماهنگ کردن یه برنامه دیگه میچینه حالمو بهم میزنه

منه خر اگه بودم از مهمونی و مهمونام میزدم میرفتم سره قرار یا حتی انقد شعور داشتم که شب قبل بش

اطلاع بدم!