I want, I canܓܨ
I want, I canܓܨ

I want, I canܓܨ

22

آخر سر من از دست این عقده ای های شوهر ندیده سکته میکنم میمیرم...

آخه بگو طرف رئیس بانکه... مدیر عامل شرکته... اصلا هیچی نباشه کارمند عالی رتبه هست که این قدر آقام آقام 

میکنی؟؟ بابا طرف تا همین دیروز گروهبان بوده تازه بهش یه ارتقاء دادن!

حالم بهم میخوره بخدا... دوست دارم یه بار برگردم بهش بگم آره بابا فهمیدیم تو شوهر کردی دیگه انقد آقام آقام

نکن که بالا میارم روت! یه شوهر کرده انگار چیکار کرده! موندم شوهر نمیکرد چیکار میکرد! بخدا همه اینا کمبوده...

عقده س... هی میخواد بگه من از همه بالاترم شوهرم اِله، شوهرم بِله...

منم که هر بار میزنم تو پوزش حالیش میشه جلوی من یکی نباید کلاس بذاره... صبح تا شب عین جغد تو خونه س

بعد برا من حرف از مد میزنه... تنها راه ارتباطیش صبح زنگ میزنه مادر شوهر بعد خواهر شوهر ها بعد خواهرش که

غیبت اونارو بکنه و اطلاعات بده... بعد این میگه مد! ای خدااااا این حرص نیست؟؟

آخه تویی که سرت تو اجتماع نیست یه کلاس نمیری واسه خاطره سربلندیه خودت چی از مد حالیته؟؟

بهش میگم چرا کلاس نمیری؟؟؟ میگه آخه دارم بچه داری میکنم... شوهر داری میکنم... حالا بچه شو باید ببینیدها

چه بچه داریم میکنه ماشالا... اسمشم گذاشته باهوش!! چون جواب همه رو میده، حالا یکی نیست بهش بگه بیچاره

بچه ت باهوش نیست بی تربیته...

بچش یه کلاس نمیره! میگه بچم آخه اجتماعی هست! آخه اصلا اون بچه رنگ اجتماع رو دیده تا بخواد اجتماعی باشه؟؟

انقد بدم میاد همچین آدمای کوتاه فکرو مغز بسته ای دورو برم باشن... هی هم میاد طرفم!

سره قضیه اون پسره هروز صبح زنگ میزد فضولی میکرد چه خبر! به مامانم گفتم بر میگردم بهش یه چیزی میگم ها

مامانم میگفت چون فکر میکنه تو مثه خواهرشی و به تو نزدیکه اینجوری میکنه! آخه یکی نیست بگه موقع فضولی

خواهرتم بقیه جاها چرا منو مثه خواهرت نمیدونی؟؟ حالا برگشته میگه ازدواج کردی باید با شوهرت سر زده بیای

خونمون شام... گفتم حتـــــما....!!!!!!

دختر عموم میگه به تو حسادت میکنه... دوست نداره شوهره تو بالا تر از شوهر خودش باشه، گفتم مگه شوهرش

چی هست؟؟ شوهر اون اصلا در حد من نیست... به خواهرشم چند وقت پیش گفتم که بره به گوشش برسونه،

هر کسی در حد خودش ازدواج میکنه من رفتم دانشگاه زحمت کشیدم درس خوندم الانم دارم درس میخونم که به

یه جایی برسم شوهرمم باید در حد خودم باشه هم تحصیلاتش هم طرز فکرش...

چند وقت پیشا خونشون کیک درست کردم دمای فرو زیاد گذاشته بود ته کیک سوخت وسطش نپخت، بعد هرکیو دید

گفت نمیدونی چه کیکی بی مزه ای بود که... منم روشو کم کردم گفتم هرکی قلق فرش دسته خودشه، دختر عموم

میگه ببین بخاطر یه کیک چی کرد دیگه اون که شوهر بود!

از زندگی چی فهمیده؟؟ اینکه باید خونه همیشه مرتب باشه سرامیک تی بکشه!! به این میگه سلیقه به این میگه

خانوم خونه! کلفتی تو خونه شوهر بهش مزه میده! بعد به من میگه تو سلیقه نداری آیدا (زن داداشش) سلیقه نداره

 مثه تو هست خونش ریخت و پاشه، عقلش همینقد قد میده دیگه اینو نمیفهمه همون آیدا پرستاره میره سره کار...

به مامانش یه بار گفتم بخدا آیدا خیلی ساده س که به اینا چیزی نمیگه من جای اون بودم همچین براشون کلاس

میذاشتم که خودشون دمشونو قیچی کنن...

من به هرچی حسادت کنم به ازدواج و شوهر مردم و زندگی دیگران هیچ وقت حسادت نکردم چون تنها

چیزی که برام ارزش نداره و هیچ وقتم بهش فکر نکردم همین ازدواج و زندگی زناشوییِ...

"خدایا صبر ایوب لطفا"

نظرات 2 + ارسال نظر
سعیده پنج‌شنبه 17 بهمن 1392 ساعت 16:50

می بینم که خوب تونسته حرصت بده

اونجا رو پایم که گفتی در حد تو نیست که بخواد باهات خودش رو مقایسه کنه. پس آروم بگیر واسه این چیزا طلب صبر نکن

واااااااااااااای آخه نمیدونی که........ حررررص میخورماااا حررررررص

Reyni جمعه 18 بهمن 1392 ساعت 18:05 http://reyni.blogsky.com

چی بگم ...
ما هم از این مدل آدما که فکر می کنن خودشون از همه بالاتر و بهترن زیاد داریم . درک می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد