I want, I canܓܨ
I want, I canܓܨ

I want, I canܓܨ

30

"یادته چقدر گریه کردم" عنوان یه وبلاگی بود، یه پسری بود که خیلی آزاد بود یهووو متوجه میشه

تومور مغزی (فکر کنم) داره، ازون موقع به بعد کلا آدم دیگه ای میشه و همه کارای بدشو میذاره کنار

برای امام حسین گریه میکنه و میگه یادته چقدر گریه کردم... پارسال بود... فکر کنم آبان ماه که فوت

میکنه... 28 آبان 91

منم خیلی گریه کردم.... خیلی ناراحت شدم... یه پسره 25 ساله... خواهرش بعد از فوتش تو وبش

مینوشت اما یه بار رفتم دیدم حذف شده، منم ثبتش کردم تا خاطره ش برای همیشه بمونه...

نظرات 3 + ارسال نظر
سعیده جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 14:13 http://nakhab.blogsky.com/

گیسو خیلی قشنگه
ولی جای عیب گیری داره
دلارام و مریم و رها چون از سالها پیش دارم تکرارش می کنم دیگه واقعا دلمو زدن
نظرت در مورد شیرین یا آهو چیه
آهو به اسم داداشاش میاد اما بازم جای عیب گرفتن واسه بعضیا داره
اومدیم چشمامش درشت نشد اونوقت چی!

راست میگی که قشنگه؟؟
آهو... چشاش بادومی باشه بهش میاد هاااا، مثه رهامم مشکی باشه...

سعیده جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 14:26 http://nakhab.blogsky.com/

چه کار خوبی کردی
روحش شاد

اولین بار که رفتم وبشو خوندم اینقدر گریه کردم...

Reyni یکشنبه 18 اسفند 1392 ساعت 19:15 http://reyni.blogsky.com

یعنی نظرم نرسیده ؟

زندگی همینه ، کاریش نمیشه کرد .

کامنت؟؟ نه...

خیلی ناراحت کننده بود....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد