63

زنداییم فوت کرد

امروز خالم رفته بود بیمارستان میگفت درست نفس نمیکشید با هر نفس یه تکون میخورد

مثه سکسکه... مثه اینکه تا خالم از بیمارستان اومد طرف ساعت 4 اونم فوت کرد...

باور نکردینه... مامان میگفت رضا گریه میکرد رشیدم گریه میکرد هیشکی باورش نمیشد دیگه

برنمیگرده... آخه همیشه هربار میرفت بیمارستان بخاطر تیرئید و رماتیسمش خوب میشد...

نظرات 1 + ارسال نظر
سعیده یکشنبه 1 تیر 1393 ساعت 07:52

آخ که قلبم رو به درد آوردی
این چه خبری بود
نفس کشیدنی که اینقدر واسمون راحته و فکرشم نمی تونیم بکنیم واسه کسی سخت باشه.
خدا به بازماندگانش صبر بده

باورش خیلی سخته...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد