I want, I canܓܨ
I want, I canܓܨ

I want, I canܓܨ

86

دوست دارم گریه کنم... ینی گریه کردم...

چرا همه تنهام گذاشتن... مگه من چیکارشون کردم؟

چرا اون دوستی که میگفت وای فاطمه دوستت دارم تو خیلی دوست داشتنی هستی!!!  هیچ وقت ارتباطمو باهات

قطع نمیکنم الان هیچ سراغی ازم نمیگیره...

چرا اون دوستی که تمام روزای دبیرستان زنگای تفریح با هم بودیم، اون از یه کلاس دیگه میومد جلو در کلاسمون

منتظر من میوند دیگه سراغی از من نمیگیره... ینی من اینقدر بدم؟ چرا همه از من فاصله میگیرن.... منی که با هر

کسی دوست نمیشم اگه هم بشم آدمی نیستم که اونقدر بهش بچسبم که کلافه ش کنم... چرا خدا...

چرا وقتی بابام رئیس اون هیات ورزشی رو میشناسه برام کاری نمیکنه؟ ینی اونهمه تلاش من براش بی اهمیت بود؟

خیلی دلم پُره... 3 جلسه س استخر نرفتم، حوصله هیچیو ندارم هیچ کس برام کاری نمیکنه در عوض منه خر هر کاری

از دستم بر بیاد برای دیگران میکنم تا لااقل یه خاطره خوش از خودم براشون بذارم...

امروزم رفتم واسه تدریس کوئیلینگ و ماکت سازی ثبت نام کردم، امیدوارم جور بشه... دانشگاه آزادم داره ثبت نام میکنه

دختر عموی عزیزم!!! بهش گفتم بیا بریم گفت کار دارم نیومد! بعد که رسید خونه گفت میخواستم ببینم اگه بیرونی باهات

بیام آخه مهدی گفت برو رشته هاشو ببین!! آره دیگه سره ما میرسه همه کار دارن!! کرایه ها میره بالا (در صورتی که

گفتم کرایه تو من میدم)، هوا خیلی گرم میشه، راه خیلی دور میشه!!

حالا اگه من احمق بودم بخاطره اینکه مثلا دلش نشکنه!! باهاش میرفتم...


نظرات 1 + ارسال نظر
Reyni سه‌شنبه 28 مرداد 1393 ساعت 19:39 http://reyni.blogsky.com

دنیا و آدماش تا بودن همین بودن و هستن و خواهند بود !!!

همه ی اونایی که دم از معرفت و حمایت میزنن در عمل فقط از تو انتظار دارن که براشون انجام بدی و خودشون سر جاشون می شینن ...

آره...
ولی آخه چرا....
مگه ماها دل نداریم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد