120

چند هفته پیش بود که هنو زبان رو حذف نکرده بودم منتظر بودم ساعت کلاسمون بشه، تو طبقه اول رو

صندلی ها نشسته بودیم و 2 تا از بچه های زبانم کنار ما، یکی بوور بودو حرف میزد! اومدم خونه گفتم

چقدر شبیه فرانک بود... شاید همون باشه! گذشت و گذشت تا اینکه امروز دیدمش! گفتم ولش کن، اما

دوستم که سلام کرد گفتم بذار ببینم اسمش چیه! گفتم ببخشید شما اسمت چیه؟ گفت: "فرانک"

گفتم فرانک ع... ح...؟؟ گفت آره نگاه کرد گفتم نشناختی؟؟ گفت فاطمه ب... ز...؟؟ یهووو ذوق زده شدیم...

خیلی خوشحال شدم خیلی خیلی زیاد اینکه دوست 11 سال پیشتو تو دانشکده پیدا کنی... باباش

معلم زبان بود گفت حالا من دارم راه بابامو ادامه میدم... همیشه فرانکو دوست داشتم همیشه...

گاهی به یادش میوفتادم... اونم گفت تو یادم بود!!!! خلاصه اینکه روز خیـــــــــلی خوبی بود امروز.. 


نظرات 1 + ارسال نظر
Reyni پنج‌شنبه 8 آبان 1393 ساعت 18:31 http://reyni.blogsky.com

خوش به حالت پس

یه جورایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد