I want, I canܓܨ
I want, I canܓܨ

I want, I canܓܨ

126

امروز سالگرد شهاب بود! روحش شاد!

عاقا الان خودکار صورتی میاد جلوی من میشینه بعد من هی بهش فکر میکنم خیلی

بده؟! بعد اینکه میون اینهمه استاد بالاخره استاد روانشناسیمون برگشت گفت: "شما

ترم اول اینقدر صمیمی هستین من نگران ترم آخر هستم!"

الان مشخص شد وضعیت کلاس تا چه حده؟ کلا یه جوی هست که بچه هایی که از

مدرسه اومدن فکر کردن اومدن اروپا! این با اون، اون با این، همه با هم! تازه همدیگه

رو هم میزنن (به شوخی)، حالا ببینین جلو استاد دیگه چی بود که اون این حرفو زد!

خوشم میاد تنها کسی بود که واسه کلاس ما ابراز نگرانی کرد...

نظرات 3 + ارسال نظر
سعیده پنج‌شنبه 22 آبان 1393 ساعت 23:04

چه باحال
ولی عجیب

عجیب؟

Reyni یکشنبه 25 آبان 1393 ساعت 15:55 http://reyni.blogsky.com

من اصولا از اینکه یکی خیلی زود باهام احساس صمیمیت کنه متنفرم . می دونی چرا ؟
چون خیلی سریع هم پاشو از گلیمش درازتر می کنه و سوار کول آدم میشه
تجربه اش کردم که میگم البته .

آره قبول دارم...
میدونی چیه در مورد این چیزا که تو کلاس ما هست
دخترا مقصرن، وقتی خودشونو سبک نکنن هیچ پسری جرات نمیکنه
اونجوری رفتار کنه

Reyni پنج‌شنبه 29 آبان 1393 ساعت 16:58 http://reyni.blogsky.com

موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد