غرق تمنای توام، موجی ز دریای تو ام
من نخل سرکش نیستم، تا خانه در ساحل کنم
از گل شنیدم بوی او، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او، در کوی جان منزل کنم
اول کنم اندیشه ای، تا برگزینم پیشه ای
آنگه به یک پیمانه می، اندیشه را باطل کنم
"لیلا فروهر، فریاد"
دلم میخواد همه این شعرو بنویسم! :/
از وقتی که دارم روان شناسی میخونم همه خواب هام بی معنی شدن!
چرا؟ چون فهمیدم همه خواب هامون افکارمونن که توی نا خودآگاه ما هستن!