امروز سالگرد شهاب بود! روحش شاد!
عاقا الان خودکار صورتی میاد جلوی من میشینه بعد من هی بهش فکر میکنم خیلی
بده؟! بعد اینکه میون اینهمه استاد بالاخره استاد روانشناسیمون برگشت گفت: "شما
ترم اول اینقدر صمیمی هستین من نگران ترم آخر هستم!"
الان مشخص شد وضعیت کلاس تا چه حده؟ کلا یه جوی هست که بچه هایی که از
مدرسه اومدن فکر کردن اومدن اروپا! این با اون، اون با این، همه با هم! تازه همدیگه
رو هم میزنن (به شوخی)، حالا ببینین جلو استاد دیگه چی بود که اون این حرفو زد!
خوشم میاد تنها کسی بود که واسه کلاس ما ابراز نگرانی کرد...
صورتمان رو جلبک بنهادیم بعد اون خانومه زد نصف ابروهای نصفه مو برد! :| حالا جالبه
همیشه همونجا تو آینه نگاه میکردم اینبار اومدم خونه خودمو دیدم یهووو چشام داشت
از جاش در میومد!!! اصلا یه وضعی شده! هی سُرمه و مداد میکشم! اینم از زندگی ما!
امروزم فکر کنم خدا واسم یه مهندسی معکوس زد کارم حل شد! رفتم آموزش گفتم
اون دانشگاه دیپلممو داد فقط، تاییدیه نداد، گفت دیگه نمیخواد مشکلت حل شده!
حالا من! مات موندم و پر از ذوووووووووووووووووق
میگن حضرت عباس باب الحوائج هست من معنی اینو نمیدونستم ینی چی! بعد
که فهمیدم ازش خواستم کارمو یجوری درست کنه که همین مدرکو قبول کنن... حالا
میبینم واقعا چه لذتی رسیدن به اون چیزی که میخوای... ایشالا خدا خیرو صلاح همه
رو تو حاجتاشون قرار بده.....
واقعا غمگینم... 2 روزه همش به یاد شهاب هستم... (قبلا راجبش نوشته بودم)
یه پسری بود که خیلی گناه کرد بعد میفهمه تومور مغزی داره بعد توبه میکنه
تو سن 25 سالی در یکشنبه 21 آبان 91 فوت میکنه... خیلی غمگینم...
یه بار نوشته بود "ازینکه دارم میمیرم ناراحت نیستم، ازین ناراحتم که چرا یه
عمر گناه کردم"...
چند هفته پیش بود که هنو زبان رو حذف نکرده بودم منتظر بودم ساعت کلاسمون بشه، تو طبقه اول رو
صندلی ها نشسته بودیم و 2 تا از بچه های زبانم کنار ما، یکی بوور بودو حرف میزد! اومدم خونه گفتم
چقدر شبیه فرانک بود... شاید همون باشه! گذشت و گذشت تا اینکه امروز دیدمش! گفتم ولش کن، اما
دوستم که سلام کرد گفتم بذار ببینم اسمش چیه! گفتم ببخشید شما اسمت چیه؟ گفت: "فرانک"
گفتم فرانک ع... ح...؟؟ گفت آره نگاه کرد گفتم نشناختی؟؟ گفت فاطمه ب... ز...؟؟ یهووو ذوق زده شدیم...
خیلی خوشحال شدم خیلی خیلی زیاد اینکه دوست 11 سال پیشتو تو دانشکده پیدا کنی... باباش
معلم زبان بود گفت حالا من دارم راه بابامو ادامه میدم... همیشه فرانکو دوست داشتم همیشه...
گاهی به یادش میوفتادم... اونم گفت تو یادم بود!!!! خلاصه اینکه روز خیـــــــــلی خوبی بود امروز..
شاید یکی از دلایلی که از خودکال صولتی خوشم میاد اینه که خیلی شبیه اونی هست که اسفند 91
دنبالم اومده بود!
آخر سر نفهمیدم این G = Log هست خب؟ Log هم 10 به توان آلفا! حالا من توانش رو بدست آوردم
شد 10 به توان 2.1208 !! خب بعدش چی میشه؟؟ چجوری حسابش کنم؟؟ آمار چی بود آخهههههه!
تازه تویه جای دیگه wi هارو روی xi ها نوشتم بعد همه رو با هم باید جمع کنم! جمع کسری چجوریه؟؟
توی مثالش هر چی با هم جمع میکنم جوابم اونی نمیشه که خودش آورده! واسه همین این مسئله
رو نصفه حل کردم!